آن شوکت و شکوه و شگفتی که گفته اند
وامی ست کز تو ملک سلیمان گرفته است
با برکه ها قنوت گشودی به آسمان
آن گاه با دعای تو باران گرفته است
شاید به رود رخصت پابوس داده ای
کز قله هابه سمت تو جریان گرفته است
هر کس که خواست راز دلت را بلد شود
بی اختیار راه بیابان گرفته است
به دل نشسته از شعر 37 "من شور"
برای محمود حبیبی کسبی