سفارش تبلیغ
صبا ویژن
غزل آباد
این جا دفتری است که برگزیده ای از ابیات مورد علاقه ی خودم را از میان اشعار دیگران در آن خواهم نوشت
 

مشک برداشت که سیراب کند دریا را
رفت تا تشنگی اش آب کند دریا را

آب روشن شد و عکس قمر افتاد در آب
ماه می خواست که مهتاب کند دریا را

تشنه می خواست ببیند لب او را دریا
پس ننوشید که سیراب کند دریا را

کوفه شد، علقمه شقّ القمری دیگر دید
ماه افتاد که محراب کند دریا را

تا خجالت بکشد، سرخ شود چهره ی آب
زخم می خورد که خوناب کند دریا را

ناگهان موج برامد که رسید اقیانوس
تا در آغوش خودش خواب کند دریا را

آب مهریه ی گُل بود و الّا خورشید
در توان داشت که مرداب کند دریا را

 

به دل نشسته از غزل "محراب علقمه"
"طوفان واژه ها"
سید حمید رضا برقعی




موضوع مطلب : سید حمید رضا برقعی

ارسال شده در: سه شنبه 92 مهر 16 :: 2:51 عصر :: توسط : محمد عابدینی

این اشک ها به پای شما آتشم زدند
شکر خدا برای شما آتشم زدند

من جبرئیل سوخته بالم، نگاه کن،
معراج چشم های شما آتشم زدند

سر تا به پا خلیل گلستان نشین شدم
هر جا که در عزای شما آتشم زدند

از آن طرف مدینه و هیزم، از این طرف
با داغ کربلای شما آتشم زدند

بردند روی نیزه دلم را و بعد از آن
یک عمر در هوای شما آتشم زدند

گفتم کجاست خانه ی خورشید شعله ور؟
گفتند بوریای شما، آتشم زدند...

دیروز عصرتعزیه خوانان شهرمان
همراه خیمه های شما اتشم زدند

امروز نیز نیّر و عمّان و محتشم
با شعر در رثای شما آتشم زدند

 

به دل نشسته از غزل "جبرئیل سوخته بال"
"طوفان واژه ها"
سید حمید رضا برقعی




موضوع مطلب : سید حمید رضا برقعی

ارسال شده در: سه شنبه 92 مهر 16 :: 2:44 عصر :: توسط : محمد عابدینی

قسم به قلب سپیدت سیاهپوش کسی
به جز شهید محرم نمی شوم هرگز

به جان عشق قسم، غیر چارده معصوم
به پای هیچ کسی خم نمی شوم هرگز

 

به دل نشسته از غزل "نمی فرات"
"طوفان واژه ها"
سید حمید رضا برقعی




موضوع مطلب : سید حمید رضا برقعی

ارسال شده در: سه شنبه 92 مهر 16 :: 2:38 عصر :: توسط : محمد عابدینی

کتاب حافظم از دست من کلافه شده است
چقدر آمدنت را... چقدر فال زدم

غزال من، غزلم محو خطّ و خال تو شد
چه شاعرانه بدون خطا به خال زدم!

به قدر یک مژه بر هم زدن، تو را دیدم
تمام حرف دلم را در این مجال زدم

 

به دل نشسته از غزل "پرسه در خیال"
"طوفان واژه ها"
سید حمید رضا برقعی




موضوع مطلب : سید حمید رضا برقعی

ارسال شده در: سه شنبه 92 مهر 16 :: 2:33 عصر :: توسط : محمد عابدینی

ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت

می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آن چه که می خواستم، گذشت

تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده، که این جمعه هم گذشت...

حالا برای لحظه ای آرام می شوم
ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت

 

به دل نشسته از غزل "این جمعه هم گذشت"
"طوفان واژه ها"
سید حمید رضا برقعی




موضوع مطلب : سید حمید رضا برقعی

ارسال شده در: سه شنبه 92 مهر 16 :: 2:30 عصر :: توسط : محمد عابدینی

روزی هزار مرتبه تقویم ناامید
تاریخ روز آمدنت را مرور کرد

تاثیر یک غروب غم انگیز جمعه بود،
مضمون این غزل که به ذهنم خطور کرد

اصلا خیال روی شما سال های سال
دیوان شاعران جهان را قطور کرد...

 

به دل نشسته از غزل "رد پای شما"
"طوفان واژه ها"
سید حمید رضا برقعی




موضوع مطلب : سید حمید رضا برقعی

ارسال شده در: سه شنبه 92 مهر 16 :: 2:27 عصر :: توسط : محمد عابدینی

جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد

بی تو چندی ست که در کار زمین حیرانم
مانده ام، بی تو چرا باغچه مان گل دارد؟

شاید این باغچه ده قرن به استقبالت
فرش گسترده و در دست گلایل دارد

یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده، زمین شوق تکامل دارد

هیچ سنگی نشود سنگ صبورت، تنها
تکیه بر کعبه بزن، کعبه تحمل دارد...

 

به دل نشسته از غزل "تکیه بر کعبه"
"طوفان واژه ها"
سید حمید رضا برقعی




موضوع مطلب : سید حمید رضا برقعی

ارسال شده در: سه شنبه 92 مهر 16 :: 2:23 عصر :: توسط : محمد عابدینی


من محمد عابدینی هستم. کسی که کتاب های شعر را ورق می زند و هر بیتی که به دلش نشست این جا می نشاند.

آرشیو وبلاگ
لوگو
من محمد عابدینی هستم. کسی که کتاب های شعر را ورق می زند و هر بیتی که به دلش نشست این جا می نشاند.
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 12
بازدید دیروز: 12
کل بازدیدها: 39542